تو با خلق سهلى كن اى نيكبخت
كه فردا نگيرد خدا بر تو سخت
گر از پا درآيد، نماند اسير
كه افتادگان را بود دستگير
به آزار فرمان مده بر رهى
كه باشد كه افتد به فرماندهى
چو تمكين و جاهت بود بر دوام
مكن زور بر ضعف درويش و عام
كه افتد كه با جاه و تمكين شود
چو بيدق كه ناگاه فرزين شود
نصيحت شنو مردم دور بين
نپاشند در هيچ دل تخم كين
خداوند خرمن زيان ميكند
كه بر خوشه چين سرگران ميكند
نترسد كه نعمت به مسكين دهند
وزان بار غم بر دل اين نهند؟
بسا زرومندا كه افتاد سخت
بس افتاده را ياورى كرد بخت
دل زير دستان نبايد شكست
مبادا كه روزى شوى زير دست