در سابقه‌ى حكم ازل و توفيق خير

غزلستان :: سعدی شیرازی :: بوستان
مشاهده برنامه «بوستان سعدی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
نخست او ارادت به دل در نهاد
پس اين بنده بر آستان سرنهاد
گر از حق نه توفيق خيرى رسد
كى از بنده چيزى به غيرى رسد؟
زبان را چه بينى كه اقرار داد
ببين تا زبان را كه گفتار داد
در معرفت ديده‌ى آدمى است
كه بگشوده بر آسمان و زمى است
كيت فهم بودى نشيب و فراز
گر اين در نكردى به روى تو باز؟
سر آورد و دست از عدم در وجود
در اين جود بنهاد و در وى سجود
وگرنه كى از دست جود آمدي؟
محال است كز سر سجود آمدى
به حكمت زبان داد وگوش آفريد
كه بشاند صندوق دل را كليد
اگر نه زبان قصه برداشتى
كس از سر دل كى خبر داشتي؟
وگر نيستى سعى جاسوس گوش
خبر كى رسيدى به سلطان هوش
مرا لفظ شيرين خواننده داد
تو را سمع دراك داننده داد
مدام اين دو چون حاجبان بر درند
ز سلطان به سلطان خبر مي‌برند
چه انديشى از خود كه فعلم نكوست؟
از اين در نگه كن كه توفيق اوست
برد بوستان بان به ايوان شاه
به نوباوه گل هم ز بستان شاه



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید