غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
«کیقباد» در غزلستان
خیام نیشابوری
«کیقباد» در رباعیات خیام نیشابوری
پندش ده گو که نرم نرمک میبیز
مغز سر کیقباد و چشم پرویز
مولوی
«کیقباد» در دیوان شمس - رباعیات مولوی
صوفی صاف است غم بر او ننشیند
کیخسرو و کیقباد باشد صوفی
فردوسی
«کیقباد» در شاهنامه فردوسی
ز تخم فریدون یل کیقباد
که با فر و برزست و با رای و داد
ابر کیقباد آفرین کن یکی
مکن پیش او بر درنگ اندکی
سر آن دلیران زبان برگشاد
که دارم نشانی من از کیقباد
ز تخم فریدون منم کیقباد
پدر بر پدر نام دارم به یاد
کمر برمیان بست رستم چو باد
بیامد گرازان پس کیقباد
نشانی دهیدم سوی کیقباد
کسی کز شما دارد او را به یاد
به شاهی نشست از برش کیقباد
همان تاج گوهر به سر برنهاد
پس پشتشان زال با کیقباد
به یک دست آتش به یک دست باد
کنون از گذشته مکن هیچ یاد
سوی آشتی یاز با کیقباد
مگر رام گردد برین کیقباد
سر مرد بخرد نگردد ز داد
ببردند نامه بر کیقباد
سخن نیز ازین گونه کردند یاد
ز جیحون گذر کرد مانند باد
وزان آگهی شد بر کیقباد
چنین گفت با نامور کیقباد
که چیزی ندیدم نکوتر ز داد
بسر شد کنون قصهی کیقباد
ز کاووس باید سخن کرد یاد
من از جم و ضحاک و از کیقباد
فزونم به بخت و به فر و به داد
همی رنج تو داد خواهد به باد
که بردی ز آغاز با کیقباد
همان زو و با نوذر و کیقباد
چه مایه بزرگان که داریم یاد
همان از منوچهر و از کیقباد
که مازندران را نکردند یاد
یکی آنک از تخمهی کیقباد
همی از تو گیرند گویی نژاد
که از تخمهی تور وز کیقباد
یکی شاه سر برزند با نژاد
ازین تخمه از گوهر کیقباد
ز مادر سوی تور دارد نژاد
که میراث بود از گه کیقباد
درستی بدان بد کیان را نژاد
که از تخمهی تور وز کیقباد
یکی شاه خیزد ز هر دو نژاد
که آمد ز توران جهاندار شاد
سر تخمهی نامور کیقباد
نمود آن نشانی که اندر نژاد
ز کاوس دارند و ز کیقباد
هر آنکس که از تخمهی کیقباد
بزرگان بادانش و بانژاد
دگر نامداری گروخان نژاد
جهاندار وز تخمهی کیقباد
ز گاه منوچهر تا کیقباد
دل شهریاران بدو بود شاد
همی رو چنین تا سر کیقباد
که تاج فریدون به سر بر نهاد
چنان چون بدم کهتر کیقباد
کنون از تو دارم دل و مغز شاد
بیارم برت عهد شاهان داد
ز کیخسرو آغاز تا کیقباد
پشین بود از تخمهی کیقباد
خردمند شاهی دلش پر ز داد
کجا یافتستم من از کیقباد
به مینو همی جان او باد شاد
نه از آفریدون وز کیقباد
بزرگان و شاهان فرخنژاد
برین هم نشان تا سر کیقباد
که تاج فریدون به سر بر نهاد
همان جم و کاوس با کیقباد
جزین نامداران که داریم یاد
ز هنگام کاوس تا کیقباد
ازین بوم و برکس نکردست یاد
کجا آن بزرگان خسرونژاد
جهاندار کیخسرو و کیقباد
ز شاهان نبد زنده جز کیقباد
شد آن لشکر و پادشاهی بباد
که در دست ایشان بود کیقباد
چو فرزند پیروز خسرو نژاد
ز جیحون گذر کرد پیروز و شاد
ابا نامور موبد و کیقباد
بلاش آن زمان تخت زرین نهاد
که تا برنشیند برو کیقباد
به نامه درون پندها یاد داد
ز جمشید و کیخسرو کیقباد
بر شاه هیتال شد کیقباد
گذشته سخنها بدو کرد یاد
برفتند یکسر سوی کیقباد
بگفتند کای شاه خسرونژاد
ز گفتار بد شد دل کیقباد
ز رنجش به دل برنکرد ایچ یاد
همانگه جهاندیدهای کیقباد
بفرمود تا برنشیند چو باد
برو خواند آن نامهی کیقباد
بخندید شاپور مهرکنژاد
مهان جهان بر در کیقباد
همی هر کسی آب و نان کرد یاد
دلارای مزدک سوی کیقباد
بیامد سخن را در اندرگشاد
توخاقان نژادی نه از کیقباد
که کسری تو را تاج بر سر نهاد
جهان آفرین برتن کیقباد
ببخشید و گیتی بدو باز داد