غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
مشاهده در یوتیوب
برای دریافت فال حافظ عضو کانال یوتیوب ما شوید
«پیلسم» در غزلستان
فردوسی
«پیلسم» در شاهنامه فردوسی
همی شد پس پشت او پیلسم
دو دیده پر از خون و دل پر ز غم
کجا پیلسم بود نام جوان
یکی پرهنر بود و روشن روان
چنین گفت مر شاه را پیلسم
که این شاخ را بار دردست و غم
بیامد پر از خون دو رخ پیلسم
روان پر ز داغ و رخان پر ز نم
بدو پیلسم گفت بشتاب زود
که دردی بدین درد و سختی فزود
شوم برگرایم تن پیلسم
ببینم که دارد پی و شاخ و دم
برآویختند آن دو جنگی به هم
دمان گیو گودرز با پیلسم
چنین گفت کای نامور پیلسم
مرا خواستی تا بسوزی به دم
یکی تیغ بر نیزهی پیلسم
بزد نیزه از تیغ او شد قلم
ببارید پیران ز مژگان سرشک
تن پیلسم دور دید از پزشک
همی گشت با آن دو یل پیلسم
به میدان به کردار شیر دژم
بیامد ز قلب سپه پیلسم
دلش پر ز خون کرده چهره دژم
بدانست رستم که جز پیلسم
ز ترکان ندارد کس آن زور و دم
به پیران چنین گفت پس پیلسم
کزین پهلوان دل ندارد دژم
که گر پیلسم از بد روزگار
خرد یابد و بند آموزگار
بیاراست آن جنگ را پیلسم
همی راند چون شیر با باد و دم
اگر نیستی بر دلم درد و غم
ازین تخمه جز کشتن پیلسم