غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
«هجیر» در غزلستان
فردوسی
«هجیر» در شاهنامه فردوسی
چنین گفت با رزمدیده هجیر
که تنها به جنگ آمدی خیره خیر
هجیر دلیر و سپهبد منم
سرت را هم اکنون ز تن برکنم
یکی نیزه زد بر میانش هجیر
نیامد سنان اندرو جایگیر
نگهبان دژ رزم دیده هجیر
که با زور و دل بود و با دار و گیر
به دژ در چو آگه شدند از هجیر
که او را گرفتند و بردند اسیر
چو سهراب نزدیکی دژ رسید
هجیر دلارو سپه را بدید
خروش آمد و نالهی مرد و زن
که کم شد هجیر اندر آن انجمن
ز لشکر برون تاخت برسان شیر
به پیش هجیر اندر آمد دلیر
چنان ننگش آمد ز کار هجیر
که شد لاله رنگش به کردار قیر
ز آزار گردآفرید و هجیر
پر از درد بودند برنا و پیر
هجیر دلاور میان را ببست
یکی بارهی تیزتگ برنشست
همی نام جست از زبان هجیر
مگر کان سخنها شود دلپذیر
ازان پس هجیر سپهبدش گفت
که از تو سخن را چه باید نهفت
چنین داد پاسخ مر او را هجیر
که شاید بدن کان گو شیرگیر
به دل گفت پس کاردیده هجیر
که گر من نشان گو شیرگیر
بفرمود تا رفت پیشش هجیر
بدو گفت کژی نیاید ز تیر
بپرسید نامش ز فرخ هجیر
بدو گفت نامش ندارم بویر
چو گودرز کشواد بر میسره
هجیر و گرانمایگان یکسره
سپهدار گودرز کشواد بود
هجیر و چو شیدوش و فرهاد بود