غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
برای دریافت روزانه فال حافظ روی دکمه زیر کلیک کرده و سپس در کانال یوتیوب غزلستان عضو شوید
مشاهده در یوتیوب
«هژبر» در غزلستان
فردوسی
«هژبر» در شاهنامه فردوسی
بیاید کنون چون هژبر ژیان
به کین پدر تنگ بسته میان
هژبر جهانسوز و نر اژدها
ز دام قضا هم نیابد رها
شکیبایی و هوش و رای و خرد
هژبر از بیابان به دام آورد
چنین گفت با زال کین غم چراست
به چشم هژبر اندرون نم چراست
که خاک پی او ببوسد هژبر
نیارد گذشتن به سر برش ابر
چو ارجسپ و گرسیوز و بارمان
چو کلباد جنگی هژبر دمان
بدان زور هرگز نباشد هژبر
دو پایش به خاک اندر و سر به ابر
کشید و بیفگند گور آن زمان
بیامد برش چون هژبر دمان
بپوشید چون خشک شد خود و ببر
گیاکرد بستر بسان هژبر
چنین گفت رستم که نام من ابر
اگر ابر باشد به زور هژبر
مرا بخت ازین هر دو فرخترست
که پیل هژبر افگنم کهترست
بفرمودشان تا خبیره شدند
هژبر ژیان را پذیره شدند
فرستادهای چون هژبر دژم
کمندی به فتراک بر شست خم
که جام برادر برادر خورد
هژبر آنک او جام می بشکرد
یکی دخت شاه سمنگان منم
ز پشت هژبر و پلنگان منم
نشان کمند تو دارد هژبر
ز بیم سنان تو خون بارد ابر
برافگند گرسیوز اندر زمان
فرستادهای چون هژبر دمان
ز میدان یکی بانگ برشد به ابر
تو گفتی زمین شد به کام هژبر
خروشی برآورد برسان ابر
که تاریک شد مغز و چشم هژبر
یکی داستان زد هژبر دمان
که چون بر گوزنی سرآید زمان
تو گفتی برآمد یکی تیره ابر
هوا شد به کردار کام هژبر
درفشی کجا پیکرش هست ببر
همی بشکند زو میان هژبر
گر آید بایران بجنگ آن سپاه
هژبر دلاور نیاید براه
دریغ آن نبرده سوار هژبر
که بازش ندید آن خردمند پیر
بکوشید و اندر میانش آورید
خروش هژبر ژیان آورید
اگر پیل بیند برآرد به ابر
ز دریا نهنگ و به خشکی هژبر
بفرمود تا جوشن و خود و گبر
ببردند با تیغ پیش هژبر
همه لشکر اندر میان آورید
خروش هژبر ژیان آورید
ندانم که عاشق گل آمد گر ابر
چو از ابر بینم خروش هژبر
چو آواز رستم شب تیره ابر
بدرد دل و گوش غران هژبر
بزرگان که دیدند ببر مرا
همان رخش غران هژبر مرا
یکی کوس بودش ز چرم هژبر
که آواز او برگذشتی ز ابر
چو تنین ازان موج بردارد ابر
هوا برخروشد بسان هژبر
کجا آنک بر سود تاجش به ابر
کجا آنک بودی شکارش هژبر
برفت از پس شاه غسانیان
سرافراز طایر هژبر ژیان
دل گور بردوخت با پشت شیر
پر از خون هژبر از بر و گور زیر
دلت همچو دریا و رایت چو ابر
شکارت نبینم همی جز هژبر
بدرید از آواز گوش هژبر
تو گفتی همی ژاله بارد ز ابر
اگر تیز گردد بغرد چو ابر
از آواز او رام گردد هژبر
ز آواز من کوه ریزان شود
هژبر دلاور گریزان شود
هم آنگه برآمد یکی تیره ابر
بغرید برسان جنگی هژبر
رخ شید تابان چوکام هژبر
همی تیغ بارید گفتی ز ابر
دو چنگش به کردار چنگ هژبر
خروشش همیبرگذشتی ز ابر
برین نیز جنگی بود هر زمان
که کشته شود صد هژبر دمان
بدو گفت شاهای هژبر ژیان
ازین آزمایش ندارد زیان