غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
مشاهده در یوتیوب
برای دریافت فال حافظ عضو کانال یوتیوب ما شوید
«قلون» در غزلستان
فردوسی
«قلون» در شاهنامه فردوسی
تهمتن بزد دست و نیزه گرفت
قلون از دلیریش مانده شگفت
قلون گشت چون مرغ با بابزن
بدیدند لشکر همه تن به تن
بفرمود تا نزد او شد قلون
ز ترکان دلیری گوی پرفسون
هزیمت شد از وی سپاه قلون
به یکبارگی بخت بد را زبون
برون آمد از نزد خسرو قلون
به پیش اندرون مردم رهنمون
قلون دلاور شد آگه ز کار
چو آتش بیامد سوی کارزار
قلون دید دیوی بجسته ز بند
به دست اندرون گرز و برزین کمند
یکی ترک بد پیر نامش قلون
که ترکان ورا داشتندی زبون
چنین گفت با مرد دانا قلون
که اکنون بباید یکی رهنمون
به تنگی دل اندر قلون را بخواند
بران نامور جایگاهش نشاند
قلون رفت با کارد در آستی
پدیدار شد کژی و کاستی
قلون بستد آن مهر وت ازان چو غرو
بیامد ز شهر کشان تا به مرو
قلون رفت تنها بدرگاه اوی
به دربان چنین گفت کای نامجوی
بیامد قلون تا به نزدیک در
بکاف در خانه بنهاد سر
قلون گفت شاها پیامست و بس
نخواهم که گویم سخن پیش کس
قلون را به توران دو فرزند بود
ز هر گونهیی خویش و پیوند بود