شماره ٥١٣: فروغ ذره به چشم من آب مى آرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
فروغ ذره به چشم من آب مى آرد
که تاب شعشعه آفتاب مى آرد؟
فداى آبله پاى جستجو گردم
که از سراب سبوى پرآب مى آرد
شکسته رنگى ما را علاج خواهد کرد
رخى که رنگ به روى نقاب مى آرد
ز عشق قسمت ما نيست غير سينه چاک
کتان چه از سفر ماهتاب مى آرد؟
در آن رياض به بى حاصلى سمر شده ام
که نخل موم گل آفتاب مى آرد
ز فيض عشق ضعيفان چنان قوى شده اند
که موج رخت به قصر حباب مى آرد
هزار ميکده خون مى کند تهى صائب
کسى که يک سخن تلخ تاب مى آرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید