شماره ١٤٥: چسان گستاخ گيرم بوسه ازلعل مى آشامش؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
چسان گستاخ گيرم بوسه ازلعل مى آشامش؟
که رنگ از بوسه خورشيد مى بازد لب بامش
نمايد سرمه را بيهوشدارو نرگس مستش
عرق راچشم قربانى کند رخسار گلفامش
ازان حسن تمام اجزا کسى چون چشم بردارد؟
که دريک کاسه دارد نقل و مى چشم چو بادامش
به حرفى چون دهان شکوه مارا نمى بندد؟
لب لعلى که کار بوسه مى آيد زدشنامش
تمناى رهايى دارم از صياد بيرحمى
که گيراتربود ازخون ناحق حلقه دامش
به فکر ما خمار آلودگان ساقى کجا افتد؟
که مى گردد مى نارس ز تمکين کهنه در جامش
سگ ليلى ز آهو صد بيابان است وحشى تر
من مجنون به مشت استخوانى چون کنم رامش ؟
نباشد هرکه راامروز در خاطر غم فردا
شب آدينه اطفال باشد جمله ايامش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید