شماره ١٤٦: درآن محفل که از مى برفروزد روى گلفامش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
درآن محفل که از مى برفروزد روى گلفامش
مى لعلى تراود چون لب جام ازلب بامش
شراب صرف در پيمانه اش ممزوج مى گردد
فتاده است آبدار ازبس که لعل باده آشامش
نگه دارد خدا ناموس عشق پاکدامن را
که خون بوسه مى آيد به جوش از روى گلفامش
نباشد زان گزند از چشم بد آن سرو سيمين را
که دارد از لطافت نيل چشم زخم اندامش
کند مژگان زهرآلود را انگشت زنهارى
ز تأثير نگاه تلخ، چشم همچو بادامش
چه باشد بوسه اش يارب، که قاصد زان لب شيرين
به عاشق نامه سربسته مى آرد ز پيغامش
ندانم تنگ چون دربر کشم آن سرو سيمين را؟
که از پيراهن گل رنگ مى گرداند اندامش
چسان در حلقه آغوش گيرم سرو نازى را
که از شوخى نگين را ازنگين دان مى کند نامش
نگردد آب چون آيينه از عکسش، که مى سازد
عرق راچشم قربانى زحيرت روى گلفامش
گره از غنچه پيکان بهزور عطسه بگشايد
نسيمى راکه راه افتد به زلف عنبرين فامش
ز خط گفتم به عاشق مهربان گردد، ندانستم
که افزايد رگ تلخى به چشم همچو بادامش
من آن آتش نوا مرغم که صيد هرکه گرديدم
کند رقص سپند از شادمانى دانه در دامش
سراز دنبال من چون سايه صائب برنمى دارد
چو مجنون هر غزالى کز نظر بازى کنم رامش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید