شماره ١٤٧: اگر چه مى زند آتش به عالم روى تابانش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر چه مى زند آتش به عالم روى تابانش
گلو تر مى شود از ديدن سيب زنخدانش
عتاب و نازو دشنامش چه خواهد بود حيرانم
ستمکارى که باشد چين ابرو مد احسانش
گل و شبنم به چشمش روى اشک آلود مى آيد
نگاه هر که افتاده است بر رخسار خندانش
چه باشد حال ما سرگشتگان در حلقه زلفى
که گوى آسمان سالم نجست از زخم چوگانش
ز حيرت آب چون آيينه برجا خشک مى ماند
به هر گلشن که گردد جلوه گر سرو خرامانش
نسيمى را که راه افتد به زلف مشکبار او
شود ناسور داغ لاله زار از گرد جولانش
من آن روزى که نخلش بارور مى گشت مى گفتم
که خونها در دل عالم کند سيب زنخدانش
به عزم رفتن از گلزار چون قامت برافرازد
گل از بى طاقتى چون خار آويزد به دامانش
چه برخود راست چون فانوس مى سازى لباسى را
که هر شب شمع ديگر سر برآرد از گريبانش
به آب زندگانى چهره شويد تازه رخسارى
که چون صائب نواسنجى بود درباغ و بستانش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید