شماره ١٧٤: شد گلو سوزتر از خط لب همچون شکرش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
شد گلو سوزتر از خط لب همچون شکرش
قيمتى گشت ازين گرديتيمى گهرش
پسته مى گشت نهان در دل شکر دايم
چون نهان شد به خط سبز لب چون شکرش؟
زلف وقت است که به چهره او خال شود
بس که پيچد به خود از غيرت موى کمرش
گر چنين نشو و نما مى کند آن تازه نهال
سرو چون سبزه خوابيده شودپى سپرش
حاصلى نيست ازان نخل برومند مرا
تا نصيب لب و دندان که باشد ثمرش
بلبلى راکه به بى برگ و نوايى آموخت
برگ گل ناخن الماس بود بر جگرش
نتوان بست به زنجير خود آرايان را
نعل طاوس درآتش بود ازبال وپرش
عشق کرده است مرا برسر خوانى مهمان
که زجان سير شدن هست کمين ما حضرش
گر به گوهر رسد سنگ شکستى سهل است
واى برآن که شکستى رسد از هم گهرش
صائب از بوسه آن لب، دهنى شيرين کن
تانگشته است نهان در پر طوطى شکرش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید