شماره ٣٠٤: در خرابات مغان ستار باش

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
در خرابات مغان ستار باش
چون لب پيمانه بى گفتار باش
مهر خاموشى به لب زن چون حباب
درمحيط معرفت سيار باش
فردشو چون نقطه از خط وجود
مرکز اين آتشين پرگار باش
خط جوهر بى صفا دارد ترا
ساده شو آيينه اسرار باش
بيخودى اين راه را طى مى کند
از شراب سرخوشى سرشار باش
از شبيخون گرانخوابى بترس
ديده بان دولت بيدار باش
بر نمى دارى خرابيهاى سيل
چون بيابان جنون هموار باش
صحبت دريا اگر دارى هوس
در رکاب سيل خوشرفتار باش
حلقه تسبيح، شرط ذکر نيست
ذکر کن،در حلقه زنار باش
خار بى گل عمرها بودى بس است
روزگارى هم گل بى خارباش
درد شد چون کهنه،درمان مى شود
دايم از درد طلب بيمار باش
گر کنى چون شبنم گل خويش را
چشم برراه فروغ يارباش
مرغ يک پرزود ميافتد به خاک
از رجا و خوف برخوردار باش
کاسه دريوزه را بشکن چو ماه
از فروغ عاريت بيزار باش
هست اگر در زير پا آتش ترا
گو همه روى زمين پر خار باش
ترک کن گفتار بى کردار را
بعد ازين کردار بى گفتار باش
برگ و بار خويش را صائب بريز
از نهال وصل برخوردار باش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید