شماره ٥٣٠: من به آب و نان اگر چون بيغمان مى زيستم

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هفتم

افزودن به مورد علاقه ها
من به آب و نان اگر چون بيغمان مى زيستم
بى محبت کافرم گر يک زمان مى زيستم
زنده از ياد حقم من ورنه در اين خاکدان
صد کفن پوسانده بودم گر به جان مى زيستم
مرگ بر من زندگانى راگواراکرده بود
دربهاران من به اميد خزان مى زيستم
گر نمى شد پرده چشم جهان بين بيخودى
من چسان در وحشت آباد جهان مى زيستم
حاصلم از زندگى چون شمع اشک وآه بود
من درين محفل براى ديگران مى زيستم
خنده مى آمد مرا چون گل بر اوضاع جهان
با لب خندان اگر در گلستان مى زيستم
بر سمندر آتش سوزان بود آب حيات
من به دوزخ در بهشت جاودان مى زيستم
گر ز کاوش خانه خود مى رسانيدم به آب
چون خضر من هم به عمر جاودان مى زيستم
ماهى بى آب در خشکى چشان غلطد به خاک
دور ازان جان جهان صائب چنان مى زيستم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید