شماره ٤٣٩: شوق چون ريگ روان منزل نمى داند که چيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
شوق چون ريگ روان منزل نمى داند که چيست
موج اين دريا لب ساحل نمى داند که چيست
در فضاى دشت با صرصر سراسر مى رود
شمع بى پرواى ما محفل نمى داند که چيست
جسم ما را در خاک در آغوش نتواند گرفت
گردباد آسايش منزل نمى داند که چيست
گوهر آسان چون به دست افتد ندارد اعتبار
قيمت داغ جنون را دل نمى داند که چيست
هر کجا ويرانه اى را يافت، منزل مى کند
شوق ما را سيل پا در گل نمى داند که چيست
صائب از خاک شهيدان شمع روشن مى شود
سرد گرديدن چراغ دل نمى داند که چيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید