شماره ٥١٣: در رياض آفرينش خاطر آسوده نيست

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
در رياض آفرينش خاطر آسوده نيست
برگ عيش اين چمن جز دست بر هم سوده نيست
خنده گل مى دهد يادى ز آغوش وداع
در بهاران ناله مرغ چمن بيهوده نيست
گرچه مى ريزم ز مژگان اشک گرم، اما چو شمع
در سراپاى وجودم يک رگ نگشوده نيست
تيغ لنگردار، سيلاب گرانسنگ فناست
چشم ما را تاب آن مژگان خواب آلوده نيست
بوالهوس را آبرويى نيست در درگاه عشق
آستان سرکشان جاى جبين سوده نيست
بى گناهى مى رود در خون شبنم هر سحر
چهره خورشيد بى موجب به خون اندوده نيست
خون به جاى شير مى جوشد ز پستان صبح را
وقت طفلى خوش که در مهد زمين آسوده نيست
رحمت حق مى کند خالى دل از عصيان ما
ابر اين دريا به غير از دامن آلوده نيست
غنچه تصوير مى لرزد به رنگ و بوى خويش
در رياض آفرينش يک دل آسوده نيست
مى توان خواند از جبين، راز دل عشاق را
در کف اهل قيامت نامه نگشوده نيست
دست زن در دامن بى حاصلى صائب که نخل
تا ثمر دارد ز سنگ کودکان آسوده نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید