سروى چو قامت تو در بوستان نباشد
زيرا که بوستان را سرو روان نباشد
هر جا که بگذرى تو، باشد زيان دلها
در شهر کس نباشد کش زين زيان نباشد
چشمت به نيم غمزه صد جان فروشد، آرى
رخت مقامران را نرخ گران نباشد
گستاخى است از من کان «پا به چشم من نه »
من خود ترا بگويم، گر جاى آن نباشد
گويند، خسروا، از عشق خود را چه فاش کردي؟
خود رنگ عشق بازان از رخ نهان نباشد