شماره ١١: من دلبرى نديدم کش زين نهاد باشد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
من دلبرى نديدم کش زين نهاد باشد
زين فتنه ها دلم را بسيار ياد باشد
بگذشت دى به شادى و امروز نامرادى
آرى نه کارها را دايم مراد باشد
نزلى دگر طلب کن، اى دل، ز کويش ايرا
در شهر عشقبازان غم خانه زاد باشد
آيد به عشق پيدا مردى که غازيان را
ميدان تيغ بازى ميدان داد باشد
اى دوست، چند سوزى کاخر چرا خورى غم؟
آن کيست کو نخواهد پيوسته شاد باشد؟
گر تو خوشى به خونم، من خويش را بسوزم
جايى که آب نبود، روزى که باد باشد
گفتى که پيش هر کس چندين مگير نامم
اين زار مانده دل را کى ايستاد باشد
تعليم نيست حاجت غم را به سينه خستن
در استخوان شکستن گرگ اوستاد باشد
ترسم به نامرادى جان در دهم به عشقت
گر پيش تو بميرم آن هم مراد باشد
چون شاهد است ساقي، يکسو نهيم توبه
در کوى بت پرستان تقوى فساد باشد
بسم الله آنچه خواهي، فرماي، خسرو اينک
فرمان دوستان را بر جان مفاد باشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید