شماره ٥٠: دل باز سوى آن بت بدخو چه مى رود؟

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
دل باز سوى آن بت بدخو چه مى رود؟
اين خون گرفته باز دران کوچه مى رود؟
چون رفت از من آن دل نادان، رو، اى صبا
امشب بران غريب ببين گو چه مى رود؟
گلگشت باغ مى کند امروز سرو من
بنگر که باز بر گل خوشبو چه مى رود؟
آخر گهى نگشت صبا نزد کوى او
چندين به سوى لاله خودرو چه مى رود؟
جان مى رود ز من، چو گره مى زند به زلف
مردن مراست از گره او چه مى رود؟
زين سو نشسته منتظرش طالبان خون
آن شوخ برشکسته بر آن سو چه مى رود؟
جان جهانى از رخ او کشته شد، هنوز
ديوانه خلق ديدن آن رو چه مى رود؟
سر سبز شد لبش، اگر آب حيات نيست
اين خضر باز بر لب آن جو چه مى رود؟
از بهر خويش خسرو بيچاره خون گريست
بر روى او ببين که ازان رو چه مى رود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید