زلف يار مرا به باد دهيد
باد عنبرفشان زياد دهيد
جادوان کز خطش سبق گيرند
شحنه اى هم ازان سواد دهيد
اى کسانى که نزد يار مسنيد
از منش زود زود ياد دهيد
سوى او رفته ايد مى ترسم
که شما نيز دل به باد دهيد
از لب من به پاى او گه گاه
بوسه بدهيد و پر مراد دهيد
خردسالى همى کند بيداد
اى بزرگان شهر، داد دهيد
اشک خسرو همى رود ز فراق
گر توانيدش ايستاد دهيد