شماره ٣٥٠: مست و لايعقل گذشتم از در ميخانه دوش

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
مست و لايعقل گذشتم از در ميخانه دوش
سالکى ديدم نشسته پيش پير مى فروش
گشته از دنيا و مافيها به کلى اختيار
از پى يک جرعه مى بر باده داده عقل و هوش
مطربان افتاده بى خود هر يکى بر يک طرف
از نفير آسوده چنگ و از فغان بربط خموش
شمع مجلس ايستاده زرد و لرزان و نزار
آتشى بر سر دويده آمده خوش خوش به جوش
خواستم تا بگذرم زان در که ناگه از درون
چشم سالک بر من افتاد و در آمد در خروش
گفت، اى غافل، کجايى چند گردى هر طرف؟
بگذر از خويش و در آور شرب ما يک جرعه نوش
تو هم از دردى کشان شو در خرابات مغان
تا بيابى هر چه خواهي، اين نصيحت دار گوش
نيست در خورد تو خسرو اين حکايتها برو
آتشى چندان نداري، بيهده چندين مجوش



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید