شماره ٤٤٦: چمن چون بوى تو آرد، به بويت در چمن ميرم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
چمن چون بوى تو آرد، به بويت در چمن ميرم
به ياد قد تو در سايه سرو سمن ميرم
زيم از تو، بميرم هم ز تو فارغ ز جان و تن
نيم چون ديگران کز جان زيم يا خود ز تن ميرم
خوش آن وقتى که تو از ناز سويم بنگرى و من
به زارى کشته، انگشت او فگنده در دهن ميرم
شدم رسوا درون شهر، در صحرا روم، اکنون
که رسواتر شوم، گر در ميان مرد و زن ميرم
بخور جمله تنم، اى زاغ، جز ديده که ديد او را
که بيرون اوفتم، در عرصه زاغ و زغن ميرم
مرا پيراهن صد چاک پر خونست از آن يوسف
همين آرايش گورم کنيد آن دم که من ميرم
سخن بر بستى از خسرو مگر چشمت فرود آمد
کرم کن يک سخن، جانا، که تا زان يک سخن ميرم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید