شماره ٥٣٢: نى مجال آن که او را از دل خود برکشم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
نى مجال آن که او را از دل خود برکشم
نى دل خالى که در دل دلبرى ديگر کشم
ديده را گر حق آن نبود که ديد او روى تو
من ز خونهايى کزو خوردم ز چشمش برکشم
گر نترسم زان که در خونابه ماند يار من
برکشم ديده به جاى ديده او را در کشم
در رهي، کو رفت، اين سر تا نگردد خاک ره
هم به خاک راه او زان خاک راهش برکشم
بر خودش خوانم، فضولى بين که مى خواهم، به جهد
چشمه خورشيد را در جنب نيلوفر کشم
عاقبت روشن شود همسايگان را سوز من
گر چه آه آتشين از خلق پنهان در کشم
چو بر آن سون تواند داشت، خسرو، سالها
گر توانم يک سخن زان لعل جان پرور کشم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید