شماره ٦٠٠: عمرم گذشت و روى تو ديدن نيافتم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
عمرم گذشت و روى تو ديدن نيافتم
طاقت رسيد و با تو رسيدن نيافتم
گفتم «رخت ببينم و ميرم به پيش تو»
هم در هوس بمردم و ديدن نيافتم
گفتى به خون من سخني، هم خوشم، وليک
چه سود کز لب تو شنيدن يافتم
دى با درخت گل به چمن همنشين شدم
خود باغبان در آمد و چيدن نيافتم
بر دوست خواستم که نويسم حکايتى
از آب ديده دست کشيدن نيافتم
مرغم کز آشيان سلامت جدا شدم
ماندم ز آشيان و پريدن نيافتم
شد جان خسرو آب که از ساغر اميد
يک شربت مراد چشيدن نيافتم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید