شماره ٦١٦: رو زردى از من است ز چشم سيه گرم

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
رو زردى از من است ز چشم سيه گرم
ورنه کى آيى آن که من اندر تو بنگرم
من دانم ولى که شده ست آب جوى او
کز دست چشم خويش چه خونابه مى خورم
در جستن شکوفه روى تو شد روان
بادى که از جوانى خود بود در سرم
اکنون که مر مرا غم تو سرخ روى کرد
پيش که گويم اين غم و اين زر کجا برم؟
بگشا نقاب کز رخ چون آفتاب تو
روز فرود رفته خود را برآورم
دل چون چراغ سوخته شد ز آتش فراق
از شام غم هنوز به تاريکى اندرم
سوداى خاک پاى تو تا در سر من است
سر در کلاه سبز فلک در نياورم
من خسروم، وليک نگر کز فراق تو
گويى که از نگارش شاپور دفترم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید