شماره ٦٢٨: برونم از دل پر خون نمى شوي، چه کنم؟

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
برونم از دل پر خون نمى شوي، چه کنم؟
ز جان سوخته بيرون نمى شوي، چه کنم؟
تويى به حسن چو ليلي، وليک هيچ شبى
انيس خاطر مجنون نمى شوي، چه کنم؟
به يک فسون که بگردي، در آمدى به دلم
کنون ز دل به صد افسون نمى شوي، چه کنم؟
هزار قصه نوشتم ز خون دل بر تو
تو هيچ بر سر مضمون نمى شوى چه کنم
به جان تو که فراموش نيستى نفسى
اگر چه مى شدي، اکنون نمى شوي، چه کنم؟
ز ديده رفتن اين خونم، آخر از جايى ست
ولى تو آگه ازين خون نمى شوي، چه کنم؟
مگو به طعن که خسرو مکن فراموشم
کنم اگر بشوي، چون نمى شوى چه کنم؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید