شماره ٧٧٤: دل مى برى و در خم مو مى کني، مکن

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
دل مى برى و در خم مو مى کني، مکن
آزردن دل همه خو مى کني، مکن
تو جور مى کنى و من از ديده مى کشم
اين شيوه گر چه نيک نکو مى کني، مکن
خلقى ز بوى تو همه ديوانه گشت و مست
بارى تو گل ز بهر چه بو مى کني، مکن
گاهم زنخ نمايى و گه زلف مى کشى
بى رشته ام به چاه فرو مى کني، مکن
لرزانست بر تو جان من از آه بيدلان
گه گه که گشت بر لب جو مى کني، مکن
خون مى کنى دل من و بندى به زلف خويش
خود مى کنى و بر سر او مى کني، مکن
جاى دگر مده دل گم گشته را نشان
آواره ام چه سوى به سو مى کني، مکن
گفتى که خسروا، چه کنم کت بود خلاص؟
آن شانه را که در خم مو مى کني، مکن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید