شماره ٧٩٠: اگر بخواهمش آن روى دلستان ديدن

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش دوم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر بخواهمش آن روى دلستان ديدن
به هيچ روى نخواهم به گلستان ديدن
چه روى او نگرم، جان دهم که حيف بود
چنان جمالى وانگه به رايگان ديدن
رخش بديدم و شد سرخ چشم من پيشش
به شير ديدم و خونم نمود آن ديدن
بسى زيان دل و جان به هجر او ديدم
که هيچ سود نديدم از اين زيان ديدن
تمام هستى من برد، گر کند نظرى
نخواهم آن همه را هيچ در ميان ديدن
نگار من، زخم جعد يک گره بگشا
مگر که دل بتواند خلاص جان ديدن
کران گريه نمى بينم از غمت، وين سيل
به غايتى ست که نتوانيش کران ديدن
هزار خون به زمين ريختي، وگر گويم
ز شرم سوى زمين چيست هر زمان ديدن؟
چو در ببيند خسرو، گرش بريزى خون
زهى محال که باز آيد از چنان ديدن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید