دل شکيبا نمى توان کردن
و آشکارا نمى توان کردن
سوخت جانم درون تن، چه کنم؟
پرده بالا نمى توان کردن
گفتى «اندر دل تو پنهان کيست؟»
آه پيدا نمى توان کردن
گر چه گويند، هر چه زيبا نيست
ترک زيبا نمى توان کردن
بخت بد به نگردد از کوشش
خار خرما نمى توان کردن
صبر گويند «خسروا، داني؟»
دانم، اما نمى توان کردن