اى خواسته زلعل لب آن نگار بوس
بى زر ز لعل يار توقع مدار بوس
خوردم بسى ترش چو نديدم زبخت شور
من تلخ کام از لب شيرين يار بوس
گر دست يابم از سر صدق وصفا زنم
بر پاى او چو دامن او صد هزار بوس
رخ بر بساط خاک نهم تا بمن رسد
از پاى اسبت اى شه چابک سوار بوس
در ملک پنج نوبه زنم گرمرا شود
يکره ميسر از دو لب تو سه چار بوس
آنکس که عاشقانرا در زير لب نهان
دشنام مى دهد ندهد آشکار بوس
بوسى بلابه ميخوهم ازتو که خوش بود
از غم زده تضرع واز غمگسار بوس
در باغ بهر سبزه که مانند خط تست
خواهد دهان گل زلب جويبار بوس
نا خواسته ببوسه کرم کن که خوش بود
بى التماس بخشش وبى انتظار بوس
چون از لب تو نيست گر آن آب زندگيست
چون از دهان مرده نيايد بکار بوس
بر جاى کاسه برسر خوان وصال خود
خواهم که بهر من بنهى بر قطار بوس
روزى که ميهمانى عشاق خود کنى
هريک برآستانت زنند اى نگار بوس
هرچند سيف را بود اى محتشم بحسن
دريوزه از لبان تو درويش وار بوس
لب بر دهان نهى نبود در حساب وصل
يا عقد دوستى نبود در شمار بوس