شماره ٤٥١: دوش در مجلس ما بود زروى دلبر

غزلستان :: سیف فرغانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دوش در مجلس ما بود زروى دلبر
طبقى پر زگل وپسته وبادام وشکر
ذکر آن پسته وبادام مکرر نکنم
شکرش قوت روان بود وگلش حظ نظر
عقل در سايه حيرت شده زآن رو ودهان
که زخورشيد فزونست وز ذره کمتر
خط ريحانى بر چهره مشکين خالش
همچو بر برگ سمن بود غبار عنبر
وصف آن حسن درازست ومن کوته بين
بمعانى نرسيدم زتماشاى صور
پيش رخسار چو خورشيد وى آن مرکز نور
کمتر از نقطه بود دايره روى قمر
هست آن ميوه دل نوبر بستان جمال
وندرو جمع شده حسن گل ولطف زهر
خوبى از صورت او بود چوپر از طاوس
حسن از صورت او خوب چو طاوس از پر
از پى حسن بهين همه اجزا شد روى
وز پى روى رئيس همه اعضا شدسر
هردم از آتش حسرت لب عشاقش خشک
دايم از آب لطافت گل رخسارش تر
او توانگر بجمالست وشده خوار و عزيز
ما بر او چو گدا او بر ما همچون زر
اوست پيدا وسرافراز ميان خوبان
همچو در قلب سپهدار وعلم در لشکر
سر انصاف بزير قدم او آورد
سرو اگر داشت قد از قامت او بالاتر
بر جگر تيغ زند غمزه تير اندازش
دل چون آهنش از رحم ندارد جوهر
سيف فرغانى دلبر بلطافت آبست
نه چنان آب که از وى بتوان کرد گذر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید