شماره ٥٠٢: از زلف اگر نه حسن تو زنجير مى گرفت

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
از زلف اگر نه حسن تو زنجير مى گرفت
اين دل رميده را به چه تدبير مى گرفت؟
آن عهد ياد باد که آن زلف مشکبار
ديوانه مرا به دو زنجير مى گرفت
مى جست از زبان ملامتگران پناه
مجنون که جاى در دهن شير مى گرفت
مى داد از دل آينه سامان براى تو
آهم که چشم آينه را دير مى گرفت
حيران عشق را خبر از خويشتن نبود
آيينه در برابر تصوير مى گرفت
گر ناز بى دماغ نمى شد ز خون خلق
از دست غمزه تو که شمشير مى گرفت؟
پيرى فسرده کرد مرا، ورنه پيش ازين
آتش ز شست من به نى تير مى گرفت
تا عشق داشت گوشه چشمى به من، جهان
گرد مرا به قيمت اکسير مى گرفت
ديوانه حلقه در بيت الحرام را
صائب به ياد حلقه زنجير مى گرفت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید