شماره ٧١: پر تشنه است حرص فضولى کمين ما

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
پر تشنه است حرص فضولى کمين ما
يارب عرق بخاک نريزد جبين ما
آه از حلاوت سخن و خلق بى تميز
آتش بخانه که زند انگبين ما
عمريست با خيال گرو تا ز پهلويم
گردون برخش موج گهر بست زين ما
غير از شکست چينى دل کين زمان دميد
موئى نداشت خامه نقاش چين ما
پيغام عجز سرمه نوا با که ميرسد
شايد مگس به پشه رساند طنين ما
حرفى نشد عيان که توان خواند و فهم کرد
بى خامه بود منشى خط جبين ما
يارب زمين نرم چه سازد بنقش پا
داغ گذشتگان نکنى دلنشين ما
بشکسته ايم دامن وحشت چو گردباد
دستى بلند کرد زچين آستين ما
چندان نمک نداشت بخود چشم دوختن
صد آفرين بغفلت غيرآفرين ما
در ملک نيستى چه تصرف کند کسى
عنقا گم است در پى نام نگين ما
گشتيم داغ خلوت محفل ولى چو شمع
خود را نديد غفلت آئينه بين ما
برخاستن زشرم ضعيفى چه ممکن است
(بيدل) غبار نم زده دارد زمين ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید