شماره ٣٢: حصن جان ساز در جهان خلوت

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
حصن جان ساز در جهان خلوت
دو جهان ملک و يک زمان خلوت
باک غوغاى حادثات مدار
چون تو را شد حصار جان خلوت
ساقيت اشک و مطربت ناله
شاهدت درد و ميزبان خلوت
خلوتى کن نهان ز سايه خويش
تا کند سايه را نهان خلوت
همه گم بوده ها پديد آيد
چون تو را گم کند نشان خلوت
سايه را پنبه بر نه احمدوار
تا شود ابر سايبان خلوت
نقطه حلقه زره ديدى
که نشسسته است بر کران خلوت
خلوتى کش تو در ميان باشى
کرم پيله کند چنان خلوت
حلقه عشق را شوى نقطه
چون برونت آرد از ميان خلوت
همچو تيز از ميان ياراى بس
باش چون تيغ در ميان خلوت
بر در کهف شيرمردان باش
کرده چون سگ بر آستان خلوت
خلوت امروز کن که خواهد بود
دربر خاک جاودان خلوت
يک تن آفتاب را گفتند
که همى زيست ساليان خلوت
عيسيى بر سرش فرود آمد
تا سراسيمه شد در آن خلوت
انس هرکس در اين جهان چيزى است
انس خاقانى از جهان خلوت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید