شماره ٩١: دل پيش خيال تو صد ديده برافشاند

غزلستان :: خاقانی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دل پيش خيال تو صد ديده برافشاند
در پاى تو هر ساعت جانى دگر افشاند
لعلت به شکرخنده بر کار کسى خندد
کو وقت نثار تو بر تو شکر افشاند
شو آينه حاضر کن در خنده ببين آن لب
گر ديده نه اى هرگز کاتش گهر افشاند
از هجر تو در چشمم خورشيد شود سفته
از بس که مرا الماس اندر بصر افشاند
نيش سر مژگانت ببريد رگ جانم
زان هر نفسى چشمم خون جگر افشاند
گر در همه عمر از تو وصلى رسدم يک شب
مرغ سحرى بينى حالى که پر افشاند
بر تارک خاقانى از وصل کلاهى نه
تا دامن خرسندى از خلق برافشاند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید