شماره ٢١٦: چو دندان ريخت نعمت حرص را مأيوس ميسازد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
چو دندان ريخت نعمت حرص را مأيوس ميسازد
صدف را بى گهر گشتن کف افسوس ميسازد
تعلقهاى هستى با دلت چندان نمى پايد
نفس را يک دو دم اين آينه محبوس ميسازد
چه سازد خلق عاجز تا نسازد با گرفتارى
قفس را بى پريها عالم مانوس ميسازد
فلک بر شش جهت واکرده است آغوش رسوائى
خيال بى خبر با پرده ناموس ميسازد
بگمنامى قناعت کن که جاه بيحيا طينت
بسرها چرم گاوى ميکشد تا کوس ميسازد
تو خواهى شور عالم گير و خواهى غلغل محشر
فلک زين رنگ چندين نغمه ها محسوس ميسازد
نفس زير عرق مى پرورد شرم حباب اينجا
بپاس آبرو هر شمع با فانوس ميسازد
خموشى ختم گفتگوست لب بر بند و فارغ شو
همين يک نقطه کار درس صد قاموس ميسازد
چه سحر است اين که افسونکارئى مشاطه حيرت
بدستت ميدهد آئينه و طاوس ميسازد
بياد آستانت گر همه چين بر جبين بندم
ادب لب ميکند ايجاد و وقف بوس ميسازد
فغان بى وجد نازى نيست کز دل برکشد (بيدل)
برهمن زاده ئى در دير ما ناقوس ميسازد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید