شماره ٤٣٤: تا توان خاموش بودن دم نمى بايد زدن

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
تا توان خاموش بودن دم نمى بايد زدن
عالم آسوده را بر هم نمى بايد زدن
مى توان تا غوطه در سرچشمه خورشيد زد
خيمه بر گلزار چون شبنم نمى بايد زدن
از دل و دين و خرد يکباره مى بايد گذشت
در قمار عشق نفس کم نمى بايد زدن
پيش اهل حال مى بايد لب از گفتار بست
چون طرف آيينه باشد دم نمى بايد زدن
تا نيابى ترجمانى همچو عيسى در کنار
بر لب خود مهر چون مريم نمى بايد زدن
جاى شادى نيست زير اين سپهر نيلگون
خنده در هنگامه ماتم نمى بايد زدن
چون زمين ساده اى پيدا شود از بهر نقش
بر لب خود مهر چون خاتم نمى بايد زدن
شهريان را سير چشم از جود کردن همت است
در بيابان خيمه چون حاتم نمى بايد زدن
مى توان تا صائب از جام سفالين باده خورد
مى چو بى دردان ز جام جم نمى بايد زدن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید