شماره ٥٠٢: آسمان ها را به چرخ آرد دل پر شور من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
آسمان ها را به چرخ آرد دل پر شور من
مى کند از جاى خم را باده پر زور من
خاکيان بى بصيرت را نمى آرد به شور
ورنه مى ريزد نمک در چشم اختر شور من
ديده رغبت به هر شهدى نمى سازم سياه
بر شکرخند سليمان است چشم مور من
حرف حق را بر زمين انداختن بى حرمتى است
از سرير دار منبر مى کند منصور من
از رگ خامى نباشد ميوه من ريشه دار
نشأه مى مى دهد در غورگى انگور من
بود کوه بيستون فرهاد را گر سنگ زور
از دل سنگين خوبان است سنگ زور من
نيست غير از نيش رزق من ز کافر نعمتان
شش جهت هر چند شد پر شهد از زنبور من
گر چه شد صحن زمين از کاسه ام چينى نگار
باده از جام سفالين مى خورد فغفور من
از جواهر سرمه الماس روشن گشته است
کى به مرهم چشم مى سازد سيه ناسور من؟
کى به درمان تن دهد آن کس که ذوق درد يافت؟
دست از دست مسيحا مى کشد رنجور من
اين نمک کز شورش عالم به زخم من رسيد
مى شود صبح قيامت مرهم کافور من
ز اختر طالع چه بگشايد، که خورشيد منير
خال روى زنگيان شد از شب ديجور من
از تب سوزان دل شبها چراغم روشن است
نيست حاجت شمع ديگر بر سر رنجور من
تا به جمع مال حرص اغنيا را ديده است
مى کشد، گر دانه اى دارد، به خرمن مور من
جلوه برق تجلى را مکان خاص نيست
از دل سنگين خوبان است کوه طور من
گر در احياى سخن کردم قيامت دور نيست
کز صرير خامه خود بود صائب صور من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید