شماره ٥٠٣: مغز را آشفته مى سازد دل پر شور من

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش هشتم

افزودن به مورد علاقه ها
مغز را آشفته مى سازد دل پر شور من
پنبه برمى دارد از مينا مى منصور من
جاى حيرت نيست گر در خم نمى گيرد قرار
پاره شد زنجير تاک از باده پر زور من
گر چه از داغ است در زير سياهى سينه ام
آب مى گردد به چشم آفتاب از نور من
دامن دشت قناعت باغ و بستان من است
از کف دست سليمان مى گريزد مور من
گر چه بر من فکر روزى زندگى را تلخ ساخت
شش جهت شان عسل گرديد از زنبور من
آه گرمى بود کز بى طاقتى قد مى کشيد
داشت شمعى بر سر بالين اگر رنجور من
سوده الماس مى دارند از زخمم دريغ
آه اگر مى خواست مرهم از کسى ناسور من
واى بر من گر نمى شد با هزاران زخم و داغ
سرد مهرى هاى ياران مرهم کافور من
شد سياهى صائب از داغ درون لاله محو
کى ندانم صبح خواهد شد شب ديجور من



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید