شماره ١٦٢: ازين نه منظر نيرنگ تا برتر زنم جوشى

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش نهم

افزودن به مورد علاقه ها
ازين نه منظر نيرنگ تا برتر زنم جوشى
نفس بودم سحر گل کردم از ياد بناگوشى
طپشها در هجوم حيرت ديدار گم دارم
نگاه نتوانم غرقه طوفان خاموشى
زتمکين رگ ياقوت بست ابريشم سازم
اشارات ادب آهنگى خون گرد و مخروشى
زدرس نسخه هستى چه خواهم سخت حيرانم
بصد تعبيرم ايما ميکند خواب فراموشى
بغارت رفته گز جلوه گاه کيستم يارب
که از هر ذره مى بالم نگاه خانه بر دوشى
نواى آتشينى دارم و از شرم بيباکى
نفس دزديده ام تا در نگيرد پنبه در گوشى
شکستن تا چها ريزد بدامان حباب من
نگاهى رفته است از خويش و گل کرده است آغوشى
زمستان هوس پيماى اين محفل نمى بينم
چو مينا شيشه در دستى و چون ساغر قدح نوشى
زصد آينه اينجا يک نگه صورت نمى بندد
تو بر خود جلوه کن ما را کجا چشمى کجا هوشى
دل داغ آشيانى در قفس پرورده ام (بيدل)
بزير بال دارم سير طاوس چمن پوشى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید