شماره ٣: نفس تا پرفشانست از تو و من برنمى آيد

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش ششم

افزودن به مورد علاقه ها
نفس تا پرفشانست از تو و من برنمى آيد
کسى زين خجلت در آتش افگن برنمى آيد
زبانم را حيا چون موج گوهر لال کرد آخر
ز زنجيرى که در آبست شيون برنمى آيد
حضور دل طمع دارى زتعمير جسد بگذر
که گوهر از صدفها بى شکستن برنمى آيد
گدازى از نفس گير انتخاب نسخه هستى
که جز شبنم زشير صبح روغن برنمى آيد
غرور خودسريها ابجد نشو و نما باشد
زتخم اول بجز رگهاى گردن برنمى آيد
رياضت تا کجا بار درشتى بندد از طبعت
بصيقل آينه از ننگ آهن بر نمى آيد
برفع تهمت غفلت گداز درد سامان کن
که دل ناخون نگردد از فسردن برنمى آيد
هوا پرورده شوق بهارستان ديدارم
بگلخن هم نگاه من زگلشن برنمى آيد
بعريانى چو کردن بايدم ناچار سرکردن
باين رازى که من دارم نهفتن برنمى آيد
بساط مهر بايد سايه را از دور بوسيدن
ببرق جلوه او هستى من برنمى آيد
ادب فرسوده تر از اشک مژگان پرورم (بيدل)
من و پائيکه تا کويش زدامن برنمى آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید