شماره ٨: گر چه باشند آن دو زلف مشکبار از هم جدا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
گر چه باشند آن دو زلف مشکبار از هم جدا
نيستند اما به وقت گير و دار از هم جدا
مستى و مخمورى از هم گر چه دور افتاده اند
نيست در چشم تو مستى و خمار از هم جدا
لرزد از بيم جدايى استخوانم بند بند
هر کجا بينم فلک سازد دو يار از هم جدا
نشأه و مى را نمايد با کمال اتحاد
از نگاهى چشم شور روزگار از هم جدا
يک دل صد پاره آيد عارفان را در نظر
گر چه باشد برگ برگ لاله زار از هم جدا
سر به يک جا مى گذارد اين دو راه مختلف
مى نمايد گر به صورت زلف يار از هم جدا
متحد گردند با هم، چشم چون بر هم نهند
هست اگر جان هاى روشن چون شرار از هم جدا
از دل روشن، علايق را شود پيوند سست
ماه مى سازد کتان را پود و تار از هم جدا
چند باشيم از حجاب عشق و استغناى حسن
در ته يک پيرهن، ما و نگار از هم جدا؟
آشنايى هاى ظاهر، پرده بيگانگى است
آب و روغن هست در يک جويبار از هم جدا
غافلى از پشت و روى کار صائب، ور نه نيست
چون گل رعنا، خزان و نوبهار از هم جدا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید