بد دوش بیتو تیره شب و روشنی نداشت
شمع و سماع و مجلس ما چاشنی نداشت
شب در شكنجه بودم و جرمی نرفته بود
در حبس بود این دل و دل دادنی نداشت
ای آنك ایمنست جهان در پناه تو
مه نیز بیلقای تو شب ایمنی نداشت
كبر و منی خلق حجاب تو میشود
در سایه بود از تو كسی كو منی نداشت
دل در كف تو از تو ولیكن ز شرم تو
سیماب وار بر كف تو ساكنی نداشت