خنك آن كس كه چو ما شد همه تسلیم و رضا شد
گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد
مه و خورشید نظر شد كه از او خاك چو زر شد
به كرم بحر گهر شد به روش باد صبا شد
چو شه عشق كشیدش ز همه خلق بریدش
نظر عشق گزیدش همه حاجات روا شد
به سفر چون مه گردون به شب چارده پر شد
به نظرهای الهی به یكی لحظه كجا شد
دل تو كرد چرایی به برون ز آخر قالب
وگر آن نیست به هر شب به چراگاه چرا شد
خنك آنگه كه كند حق گنهت طاعت مطلق
خنك آن دم كه جنایات عنایات خدا شد
سفر مشكل و دورش بشد و ماند حضورش
ز درون قوت نورش مدد نور سما شد