غزل شماره ۲۸۷۹

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ننگ هر قافله در شش دره ابلیسی
تو به هر نیت خود مسخره ابلیسی
از برای علف دیو تو قربان تنی
بز دیوی تو مگر یا بره ابلیسی
سره مردا چه پشیمان شده‌ای گردن نه
كه در این خوردن سیلی سره ابلیسی
شلغم پخته تو امید ببر زان تره زار
ز آنك در خدمت نان چون تره ابلیسی
نان ببینی تو و حیزانه درافتی در رو
عاشق نطفه دیو و نره ابلیسی
نیت روزه كنی توبره گوید كای خر
سر فروكن خر باتوبره ابلیسی
از حقیقت خبرت نیست كه چون خواهد بود
تو بدان علم و هنر قوصره ابلیسی
در غم فربهی گوشت تو لاغر گشتی
ناله برداشته چون حنجره ابلیسی
كفر و ایمان چه می‌خور چو سگان قی می‌كن
ز آنك تو ممنه و كافره ابلیسی
تا دم مرگ و دم غرغره چون سركه بد
ترش و گنده تو چون غرغره ابلیسی
گرد آن دایره گرده و خوان پر چو مگس
تا قیامت تو كه از دایره ابلیسی

امیدحقیقتعاشقگردن


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید