غزل شماره ۲۶۰۱

غزلستان :: مولوی :: دیوان شمس - غزلیات
مشاهده برنامه «دیوان شمس» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری
وز شورش زلف تو در هر طرفی سوری
در حسن بهشت تو در زیر درختانت
هر سوی یكی ساقی هر سوی یكی حوری
از عشق شراب تو هر سوی یكی جانی
محبوس یكی خنبی چون شیره انگوری
هر صبح ز عشق تو این عقل شود شیدا
بر بام دماغ آید بنوازد طنبوری
ای شادی آن شهری كش عشق بود سلطان
هر كوی بود بزمی هر خانه بود سوری
بگذشتم بر دیری پیش آمد قسیسی
می‌زد به در وحدت از عشق تو ناقوری
ادریس شد از درسش هر جا كه بد ابلیسی
در صحبت آن كافر شب گشته چون كافوری
گفتم ز كی داری این گفتا ز یكی شاهی
هم عاشق و معشوقی هم ناصر و منصوری
یك شاه شكرریزی شمس الحق تبریزی
جان پرور هر خویشی شور و شر هر دوری

بزمبهشتتبریززلفساقیسلطانشرابشوقصبحصحبتعاشقعشقعقللعلمعشوق


مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید