در راه زندگانى

غزلستان :: شهریار :: غزلیات
مشاهده برنامه «غزلیات شهریار» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
جوانى شمع ره کردم که جويم زندگانى را
نجستم زندگانى را و گم کردم جوانى را
کنون با بار پيرى آرزومندم که برگردم
به دنبال جوانى کوره راه زندگانى را
به ياد يار ديرين کاروان گم کرده رامانم
که شب در خواب بيند همرهان کاروانى را
بهارى بود و ما را هم شبابى و شکر خوابى
چه غفلت داشتيم اى گل شبيخون جوانى را
چه بيدارى تلخى بود از خواب خوش مستى
که در کامم به زهرآلود شهد شادمانى را
سخن با من نمى گوئى الا اى همزبان دل
خدايا با که گويم شکوه بى همزبانى را
نسيم زلف جانان کو؟ که چون برگ خزان ديده
به پاى سرو خود دارم هواى جانفشانى را
به چشم آسمانى گردشى دارى بلاى جان
خدايا بر مگردان اين بلاى آسمانى را
نميرى شهريار از شعر شيرين روان گفتن
که از آب بقا جوئيد عمر جاودانى را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل


اشعار مرتبط



نظرات نوشته شده



نظر بدهید