دل بدست و پاى کوبان از حرم يگريختم
وين سيه قنديل را از خاک دير آويختم
توتياى ديده توفيق يعنى خاک دير
برسر دل تهنيت گويان بمژگان ريختم
راهب دير وصنم مست سماع ماتم اند
تا بشيون نغمه ناقوس را آويختم
گوهرى کزوى بيايد ديده معنى صفا
در جهان پيدا نشد هر چند خاکش بيختم
مايه ديريم عرفى عشوه در کعبه نيز
مدتى پارنجها از پرده مى انگيختيم