شماره ٣٥٠: دل به دارالامن حيرت نه به آسانى رسيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
دل به دارالامن حيرت نه به آسانى رسيد
داد جان اين صيد بسمل تابه حيرانى رسيد
مزد تسليم است دارد عشق اگر قربانيى
گشت چون تسليم اسماعيل، قربانى رسيد
چون رسد وقت رهايى قفل مى گردد کليد
خواب در آخر به داد ماه کنعانى رسيد
قامت خم مرکب چوگانى راه فناست
عذر را بر طاق نه، چون اسب چوگانى رسيد
در کنار مادر افتاد از گريبان لحد
هر که را اينجا فزون آزار جسمانى رسيد
پاک از گرد علايق شو که شبنم زين چمن
در وصال آفتاب از پاکدامانى رسيد
خاک صحراى قناعت در مذاقش شد شکر
مور ما تا بر سر خوان سليمانى رسيد
نيست صائب موميايى جز شکست خويشتن
شيشه دل را شکستى کز تن آسانى رسيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید