شماره ٥٣٦: سمندر داغها از آتش رخسار او دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش چهارم

افزودن به مورد علاقه ها
سمندر داغها از آتش رخسار او دارد
کجا ياقوت تاب گرمى بازار او دارد
نه تنها نقطه خاک است چون ناقوس ازو نالان
که چرخ از کهکشان هم بر کمر زنار او دارد
به تيغ کوه خون خويش را چون لاله مى ريزد
زبس کبک خرامان خجلت از رفتار او دارد
زخط سبز دارد طوطيان خوش سخن با خود
کجا پرواى طوطى لعل شکربار او دارد؟
چه حاجت شبنم بيگانه گلزار الهى را؟
نظر بر زيب و زينت کى گل رخسار او دارد؟
مگر پوشيده چشمى دست گيرد پير کنعان را
درين گلشن که حسن يوسفى هر خار او دارد
زسرو خوشخرام او که غافل مى تواند شد؟
که دل تعليم از خود رفتن از رفتار او دارد
گريبان چاک سازد چون مى پرزور مينا را
به خون هر که رغبت غمزه خونخوار او دارد
نخواهد رخنه زخم نمايان ماند در دلها
اگر اين چاشنى شيرينى گفتار او دارد
دل روشن به دست آور اگر ديدار مى خواهى
که اين آيينه تاب جلوه ديدار او دارد
مرا بيکار داند عقل کارافزا، نمى داند
که هر کس را به کارى غمزه پرکار او دارد
نگرداند زخورشيد قيامت روى خود صائب
خريدارى که داغ گرمى بازار او دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید